با ما همراه باشید

دسته بندی نشده

از هوای رفتن به سوریه تا ماموریت در بیمارستان کرونایی‌ها/ شهادت ارثی از پدربزرگ برای مهدی فرزانه

در کوچه که راه می‌رفتم به عکس‌های حاج مهدی خیره شدم، یادم آمد روزی به دوستش گفته بود عکسم را همچون عکس حاج قاسم روزی بر در و دیوار آویزان خواهید کرد، یادم آمد چند روز قبل از شهادت ۱۵ میلیون تومان صرف خرید کفش و توزیع بین دوستان و آشنایان کرد، دل بزرگی داشت…

منتشر شده

در

فارس مازندران ـ زری طاهری پرکوهی| در این که ویروس کرونا هنوز جان می‌گیرد، شکی نیست، ولی پیرامون این موضوع که از ابتلا تا بستر بیماری و خدای ناکرده مرگ چه مدت زمان می‌گذرد، هیچ نظری نمی‌توان داد، چرا که از خصوصیات اصلی این ویروس، ناشناخته بودن است.

در کشور ما، جریان دفاع مقدس و شجاعت دلاورمردان مازندرانی به گوش همه رسیده، که چطور جانانه به میدان نبرد رفتند، موضوع حضور رزمندگان مازندرانی در سوریه با هدف دفاع از حرم هم، چشم ابرقدرت‌نماهای جهان را کور و در نهایت به شکست داعش منجر شد.

نسل این رزمندگان غیور که پیروزی را به ما هدیه کرده و برخی شهادت را نصیب خودشان کردند، همچنان پابرجا است، به‌طوری که در این برهه از زمان، جوانان دلیر ما درگیر جنگ با کرونا، این ویروس شرور و مرموز هستند.

یکی از این دلاوران که پدرش در دوران دفاع مقدس افتخارآفرینی کرد، خودش مدافع حرم بود و مبارزه برایش ادامه داشت، امروز اولین شهید مدافع سلامت شهرستان آمل شد….

*از مدافع حرم بودن تا مدافع سلامت شدن

شهید مهدی فرزانه، از ابتدای شیوع ویروس کرونا در مازندران، در حال خدمت‌رسانی در بیمارستان‌های این شهرستان بود به ویروس کرونا مبتلا و در بیمارستان امام خمینی آمل، به مقام شهادت نائل آمد.

گفتنی است، این شهید در چهارم مرداد ماه جاری، در حالی که دکتر طهماسبی رئیس بیمارستان امام خمینی آمل در بستر کرونا بود، به شهادت رسید، چند روز بعد دکتر طهماسبی هم شهید شد.

برای آشنایی با این شهید و چگونگی شهادت این مدافع حرم، گفت‌وگویی با برادر داغدار این شهید بزرگوار در حالی‌که ترتیب دادیم که شما را به خواندش دعوت می‌کنیم؛

*بیوگرافی مهدی فرزانه از زبان برادرش

یاسر فرزانه، ۳۲ ساله، برادر دوم حاج مهدی که فرزند ارشد خانواده بود و ۳۶ سال داشت، از پدربزرگ شهیدش " ابراهیم" می‌گوید که الگوی خوبی برای این ۴ برادر بود و ادامه می‌دهد؛ پدرم " غلامعلی فرزانه"  جانباز ۷۰ درصدی و قطعی یک پا را از دوران دفاع مقدس به یادگار دارد.

پدربزرگ ما در حالی‌که بسیار شوخ‌طبع بود در سن ۶۴ سالگی به جبهه رفته بود، با خلقیات نیکویی که داشت به رزمندگان روحیه می‌داد، تا اینکه شهید شد، حاج مهدی ما شباهت زیادی به پدربزرگ داشت و گل سر سبد هر مجلس بود، روحیه بالایی داشت، با معرفت و لوتی صفت بود.

وی بیان می‌کند؛ برادرم حدود هشت سال به‌عنوان بهیار در بیمارستان امام رضا (ع) در شهرمان مشغول فعالیت بود، البته در سال ۱۳۹۵، به‌طور غیرمنتظره به سرش زد که به سوریه برود، در حالی‌که سه فرزند داشت، می‌‌گفت؛ ما خانواده شهادتیم، برای دفاع از ناموسم باید بروم…

*هوای سوریه به‌سرش زد

خلاصه حاج مهدی با آمادگی بالای بدنی و ورزشی که داشت با وجود همه ممانعت‌ها راهی سوریه رفت و به مراد دلش رسید، بعد از آزادی خان‌طومان بسیارخوشحال بود و برایمان از دیدار با حاج قاسم سلیمانی می‌گفت که با حرفایش روحیه فراوانی به بچه‌ها می‌داد، پس از شهادت حاج قاسم، حاج مهدی به هم ریخت مداحی می‌کرد و می‌گفت راهش را ادامه خواهیم داد.

*۶ ماه مامور به خدمت شد 

فرزانه با اشاره به اینکه دکتر طهماسبی نسبت فامیلی با خانواده حاج مهدی دارد، ادامه می‌دهد؛ دکتر، رئیس بیمارستان امام خمینی و حاج مهدی در بیمارستان امام رضا (ع)  پرستار بود تا اینکه در زمان اوج شیوع کرونا، دکتر درخواست جذب نیروهای فعال را مطرح کرد، حاج مهدی هم برای ۶ ماه مامور به خدمت در بیمارستان امام خمینی شد.

جالب است که بدانیم دکتر طهماسبی و برادرم هر دو بسیار فعال و دلسوز بودند، شب‌ها با در دست داشتن کیف لوازم پزشکی خود برای ویزیت بیماران می‌رفتند و از هیچ کمکی دریغ نمی‌کردند، گویی عاشق کارشان بودند.

*ارسال پیامک برای خانواده قبل از شهادت

برادر اولین شهید مدافع سلامت آمل، می‌گوید؛ حدود یک ماه پیش پیامکی از حاج مهدی با این مضمون دریافت کردم؛ "اگر داداش خوبی برایت نبودم حلالم کن" به پسرانش هم گفته بود من می‌خواهم برای شما جانم را فدا کنم، همچنین به دلیل علاقه  شدید به حضرت زهرا (س)، ایشان را در خواب دید و به دوستانش گفت این بار که بروم برگشتی در کار نیست!

حاج مهدی ما را همه می‌شناختند، از اعتقادات بالایی به دین و ائمه اطهار برخوردار بود، با آن همه زور و قوت دلسوز بود من کسی را ندیدم که پس از شهادت برایش اشک نریزد.

*چه شد که مهدی صدایش کردند

وی به بیان خاطره‌ای از زبان مادر این شهید اشاره و ابراز می‌کند؛ قبل از تولد برادرم مادرم نمی‌دانست بچه پسر است یا دختر! چرا که در آن دوره سونوگرافی در کار نبود، بچه که به‌دنیا آمد، مادرم در حالی که  به‌هوش نبود گفت "مهدی" مرا بیاورید، گویی کسی الهام کرده بود که اسمش را مهدی بگذارید…

ما بچه‌ها علاقه زیادی به پدر و مادر و صمیمیت زیادی با هم داریم، به‌هم نزدیک هستیم و دوری برایمان مفهومی ندارد، به‌طوری که حاج مهدی در دوران خدمتش در بیمارستان، نزدم می‌آمد و برایم از جزییات کار می‌گفت.

*از بی‌حالی تا ICU /حاج مهدی تا آخرین لحظه سرپای خودش بود

آقای فرزانه متذکر می‌شود؛ زمان گذشت تا اینکه، صبح روز شنبه چهارم مرداد، برادرم با ماشین خودش به بیمارستان رفت، حدود ساعت ۱۰ صبح در حالی که سرپا بود ناگهان احساس ضعف و سستی می‌کند، به نزد دکتر طهماسبی که در بخش بستری بود رفته و از اوضاع بد جسمی‌اش می‌گوید، دکتر دستور بستری داده و با من تماس می‌گیرند…

راس ساعت ۱۰ و نیم به بیمارستان رسیدم، کنار تخت مهدی حاضر شدم، افت فشار داشت و نفسش به سختی بالا می‌آمد، با تست کرونا معلوم شد کرونا، ۳۰ درصد ریه‌اش را درگیر کرده، ساعت ۱۲ به ICU منتقل شد و یک ساعت و نیم بعد تمام کرد…

برادر شهید فرزانه در حالی که بغض در گلویش مانده، با ناباوری می‌گوید؛ باورم نمی‌شود می‌پرسم مهدی تمام کرد؟ به همین راحتی! می‌گویند حاج مهدی در سوریه نه، در بیمارستان آمل شهید شد.حال دکتر طهماسبی هم بد می‌شود و به بیمارستان تهران منتقل و پس از چند روز شهید می‌شود…

*چشم انتظاری سه فرزند در خانه

من اصلا حال خوبی نداشتم، مرا به قرنطینه فرستادند، مادرم، همسر و فرزندان برادرم در شوک کامل به‌سر می‌برند، کل خانواده قلب‌شان برای مهدی جان می‌تپید، مهدی نباشد چه کسی به‌فکر همه خواهد بود، برادر بزرگتر ما، همراه سه برادر دیگر، یار و یاور پدر و مادر، و پدر سه فرزند و همسر یک زن خانه‌دار دیگر در بین ما نیست…

وی ادامه می‌دهد؛ سوالات زیادی ذهنم را درگیر می‌کند، نکند مهدی دوران بیماری را طی می‌کرد و به روی خودش نمی‌آورد تا از دقایق خدمتش لحظه‌ای کم نشود، نمی‌دانم، ناراحتم آخر چگونه، به این سرعت، چطور مهدی از پا درآمد، چرا نتوانستیم کاری برایش بکنیم، برادرم به‌فکر همه بود بجز خودش!!! 

*حسنعلی دلباخته پدرش بود

پیکر برادرم نه کنار پدربزرگ شهیدم بلکه در امامزاده عبدالله (ع) آمل به خاک سپرده شد، بعد از چند روز به‌سرم زد به سراغ یادگارهای برادرم بروم "حمیده، حسنعلی و محمد حسین" ولی خاطرم هست بعد از اینکه مهدی از سوریه برگشت حسنعلی چطور می‌خندید و گریه می‌کرد.

*باورم نمی‌شود، ولی به آرزویش رسید

یاسر فرزانه یادآور می‌شود؛ در کوچه که راه می‌رفتم به عکس‌های حاج مهدی خیره شدم، یادم آمد روزی به دوستش گفته بود عکسم را همچون عکس حاج قاسم روزی بر در و دیوار آویزان خواهید کرد، یادم آمد چند روز قبل از شهادت ۱۵ میلیون تومان صرف خرید کفش و توزیع بین دوستان و آشنایان کرد، دل بزرگی داشت…

کسی باورش نمی‌شود حاج مهدی فرزانه دیگر در این دنیا نباشد… این جمله را که گفت، صحبت‌هایش تمام شد، در لابه لای صحبت‌هایش ناگفته‌های زیادی داشت… گویی داغ برادر بدجور دلش را سوزاند، برادر بزرگتری که سه برادر و  فرزندش را به یک‌باره تنها گذاشت، آخر اگر در سوریه به شهادت می‌رسید قبلش خداحافظی کرده بودند، قرار نبود رفتنش انقدر زود و بدون وداع باشد…

به گزارش فارس؛ شهید مهدی فرزانه اولین شهید مدافع سلامت در آمل است که در بحبوحه و جدال شدید با کرونا بخصوص بحران اسفند ماه گذشته و فرودین ماه جاری عرصه خدمت را ترک نکرد ولی چندی پیش ناباورانه بدون اینکه حتی یک شب را روی تخت بیمارستان بخوابد به مقام شهادت  نائل آمد.

ادامه مطلب
برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.